من و تنهایی و وبلاگ
آن روز که برگردم در گیسویت آویزم
از خود چو رها گشتم جام دگری ریزم
از تیر کمان یار خود کشته ی عشقم من
هر آینه ناپیدا دنبال بهشتم من
در نغمه ی بلبل باز، جادوی صدایت بود
آهوی ختن گفتی سرمست ز بویت بود
غوغای قد سروت با من چه بلا انگیخت
افسون نظر بازی شوقی به نوا انگیخت
در سلسله ی مویت سودازده در بندیم
ای لیلی دیوانه مجنون لب قندیم
باز امشب و بی برگی، باز امشب و دم سردی
آخر مگر ای محبوب تو یاد دلم کردی؟
با ما نظری کن باز، بر ما گذری کن باز
با این دل پیر من یک شب سفری کن باز
نوشته شده در چهارشنبه 89/2/8ساعت
11:50 صبح توسط حمیده نظرات ( ) |
Design By : Pichak |